آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

216 - تولد الینا (17/07/1394)

روز جمعه 17 مهر آترینا به اتفاق پارمیس به تولد الینا دعوت شده بودن! برای اولین بار آترینا به تنهایی در مراسم تولد شرکت کرد. تولد از ساعت 3 تا  6 بود! من و بابایی آترینا بعد از رسوندن آترینا و پارمیس به مغازه عمو حمید رفتیم خریدامونو کردیم. یه سرم به باباجون و دایی نیما زدیم! کادوی آترینا به الینا! کادوی پارمیس!   ...
19 مهر 1394

215 - سفر یک روزه به سوادکوه(09/07/1394)

روز پنج شنبه 9 مهر به اتفاق خانواده آریا و 3 خانواده دیگه از دوستان بابایی راهی باغ و مزرعه دکتر پیرهادی شدیم. باغ , مزرعه و دامداری در محل زیبایی بین فیروزکوه و سوادکوه قرار داشت!  قرار شد هر خانواده ای صبحونه اشو همراهش بیاره تا توی مسیر بساط صبحانه پهن کنیم و پیک نیکی برگزار کنیم! بچه ها کلی بازی کردند و بهشون خوش گذشت! مسیر فوق العاده زیبایی بود و آترینا کل مسیر فرعی به سوی مقصد را سرشو از سان روف ماشین بیرون برده بود و کلی کیف می کرد! حدود ساعت 12 به مقصد رسیدیم و پس از کمی گشت و گذار در باغ و تماشای شترمرغ ها, گاو و گ...
19 مهر 1394

214 - بازدید از باغ ملی گیاه شناسی(03/07/1394)

برای بار دوم با خرید کوپن های نت برگ راهی باغ ملی گیاه شناسی شدیم البته این بار به اتفاق عمو بهرام و خانواده! دفعه قبل که به بازدید باغ رفته بودیم ماشین هایی شبیه به قطار بود که بازدید کننده ها رو تو باغ جابجا می کرد. این دفعه متاسفانه خبری از ماشین ها نبود و بچه ها کمی از پیاده روی خسته شدن!   طبق معمول خاله نیکا با فلاسک معروف چاییش در گوشه کناری از باغ از ما پذیرایی کرد که حسابی خاطره انگیز شد. ...
19 مهر 1394

213 - تولد خاله شادی مامانی عسل و کسری(01/07/1394)

چهارشنبه شب  اول مهر و شب عید قربان به مراسم تولد مامانی عسل و کسری بچه های دوست عمو حمید و بابایی دعوت شدیم.یک تولد دوستانه و صمیمی که به بچه ها هم خیلی خوش گذشت! جناب کسری خان عکسی از میز شام بچه ها تو اتاق بچه ها در حال بازی بودن و اصلا عکس نگرفتیم ازشون! فقط از میز شام عکس گرفتیم خوب!   ...
19 مهر 1394

212 - جشن شکوفه ها(31/06/1394)

سه شنبه 31 شهریور جشن شگوفه ها یا همون جشن کلاس اولی ها بود.آترینا گلی ما هم بالاخره مدرسه رو شد. آترینا به اتفاق مامانی و باباییش روپوش و مقنعه اش رو پوشید تا همگی با هم راهی مدرسه بشن! آترینا در حال تجربه کردن مقنعه! همونطور که آترینا داشت مقنعه اش رو مرتب می کرد از توی جالباسی یک نرم کننده لب پیدا کرد که رنگ قرمز داشت و بدون اینکه متوجه بشه مقنعه اش رو رنگی کرد! یک ناحیه دایره وار قرمز! بابایی آترینا که تبحر زیادی تو از بین بردن لکه ها داره مقنعه رو برداشت به کنار سینک آشپزخونه برد تا به کمک آب و اسکاچ لکه رو از بین ببره که خوشبختانه موفق شد و هیچ اثری از لکه قرمز باقی نموند. اما!!!! اتو آوردیم که م...
19 مهر 1394

211 - سفر به شمال با رادین(25/06/1394)

روز چهارشنبه 25 شهریور ساعت 3 صبح به اتفاق بابا جون راهی شمال شدیم. از ترس ترافیک زود راه افتادیم.رادین به اتفاق مامان بزرگ و باباییش از کرمونشاه راه افتاده بودن به سمت لاهیجان و عمه و شوهر عمه رادین هم از تبریز و قرار بود همدیگر رو بین راه ملاقات کنیم که چون ما زودتر رسیدیم رفتیم تا خونه رو کمی سر و سامون بدیم تا برای رسیدن مهمونا آماده باشه! مهمونا حدود ساعت ده و نیم رسیدن و پس از استراحت و صرف صبحانه راهی لاهیجان شدیم.ناهار رو در رستوران سنتی آفتاب خوردیم و مدتی دور استخر لاهیجان قدم زدین از فروشگاه نادی کلوچه خریدیم و به سمت رشت و دیدن خاله نسترن رفتیم.چون فردا کشیک بود.مهمونا رو حسابی خسته کردیم با این برنامه فشرده! ...
19 مهر 1394

210 - رادین در تهران(12/06/1394)

هفته اول شهریور خاله پری با پسرش شاهین و رادین نوه اش اومدن تهران منزل بابا جون آترینا! به پیشنهاد باباجون آترینا از سه شنبه رفت خونه اونا تا با رادین بازی کنه! کلی هم با دایی نیما , عمو شاهین و خاله پری به گشت و گذار پرداختند و بهشون خوش گذشت!   روز پنجشنبه همه خونه ما دعوت داشتن .برای جمعه هم برنامه ریزی کرده بودیم بریم گردش که مامان رادین اومد دنبالش برناممون به هم خورد. پنجشنبه بعد از ظهر خونه خاله فرانک دعوت بودیم.   یک ماه آخر تابستون آ...
19 مهر 1394

209 - تولد دوستان مردادی منزل عمو بهرام(05/06/1394)

روز پنج شنبه 5 شهریور همگی منزل عمو بهرام جمع شدیم و تولد مردادی های گروه یعنی فاطمه , پژواک و عمو سید رو جشن گرفتیم. کیک سمت راستی رو عمو بهنام اینا آوردن و سمت چپیه انتخاب آترینا گلی!  فرق این دور همی با قبلیا در این بود که این بار عمو بهنام و خانواده محترم به این جمع اضافه شده بودن که باعث خوشحالی دو چندان آترینا شد بخاطر حضور الینا و ایلیای عزیز! ...
19 مهر 1394

208 - تولد باباجون(06/06/1394)

روز جمعه عصر 6 شهریور باباجون و دایی نیما به منزل ما اومدن و یک تولد کوچولو برای بابا جون برگزار کردیم. تولد باباجون سوم شهریور بود و البته مامان شهناز هم همینطور! کیک تولد انتخاب آترینا گلی بود که می گفت من می دونم بابا جون این مدلی دوست داره! ...
19 مهر 1394

207 - آترینا و آریا در سرزمین عجایب(30/05/1394)

روز جمعه 30 مرداد خاله شایان بهمون زنگ زد و گفت آریا حوصلش سر رفته و دلش می خواد بره سرزمین عجایب . اگر برنامه ای ندارید با هم بریم! خلاصه ظرف یک ساعت حاضر شدیم و رفتیم ساعت از 12 گذشته بود که رسیدیم و یک راست رفتیم سرزمین عجایب!   به محض ورود آترینا به غرفه گریم صورت رفت و صورتشو رنگ کرد ولی آریا حاضر نشد صورتشو رنگ کنه! وسیله های زیادی رو سوار شدن و خیلی بهشون خوش گذشت! ناهار رو هم حدود ساعت 3 در یکی از غرفه ها برگزار کردیم فکر کنم از لمیز پیتزا گرفتیم و برای بچه ها هم فیله مرغ استریپس! ساعت 5 بچه ها خسته شدن و اعلام کردن که دیگه بریم! ...
19 مهر 1394
1